١. در حال حاضر، در حال خوندن پست یک مورد مشکوک ابتلا به کرونا هستید. تست دادم و منتظرم. دکتر گفت هر مثبتی، مثبت و هر منفی ای منفی نیست! مورد داشتن فرزند یه خانواده به عنوان اولین عضو مشکوک بیمارستان بستری شده و یه ریه اش رو از دست داده و به تبع از اون پدر و مادرش هم آلوده و فوت شدن ولی اون فرزنده سه بار تست داده و هر بار هم جوابش منفی شده. :|

٢. خب باید اعتراف کنم که به این زندگی -حتی از نوع مزخرفش- به شدت وابسته ام و اصلا دوست ندارم بمیرم! طبیعی، کهولت سن، تصادف، بیماری و. برام عجیبه که فلوکستین چقدر میتونه موثر باشه که برای من با این حجم از میل به بقا، افکار خودکشی ایجاد کنه.

٣. زیستن در بیمارستان سانتر کرونا اصلا خوب نیست؛ به خصوص اگه اتاقت چسبیده به ICU باشه! نصف شب که داشتم درس می‌خوندم صدای ناله ی ضعیف یه مریض میمومد ولی هیچ کس اعتنا نمیکرد. لباس پوشیدم و ماسک و شیلد زدم و رفتم توی بخش. اینقدر گشتم تا به منشا صدا رسیدم. آروم ازش پرسیدم مشکلش چیه؟ مسلما نمیتونست جواب بده چون از راه گلوش براش لوله گذاشته بودن ولی اصوات نامفهومی رو با حالت ناله میگفت. گفتم متوجه نمیشم. لب زد آب». دستم رو توی دستش گذاشتم و پرسیدم آب میخوای؟ دستم رو فشار داد که یعنی آره. هیچ جوری نمیشد بهش آب بدم به خاطر وضعیت گلوش. اشک هام سرازیر شد. منتهای آرزوی اون توی اون لحظه چی بود؟ یه قطره آب! و من؟

تنها راهی که به ذهنم رسید این بود که با یه پنبه خیس لب هاش رو مرطوب کنم. بعدش باز هم دستم رو فشار داد. شاید تشکر کرد ولی من موندم و شبی که به سختی به سحر رسید.

٤. تا حالا توی روز اول ماه رمضون گناه کردید؟ :( لعنت به نفس لوامه که رسما داره روانیم میکنه.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها